سابقهی تحصیلیام را میتوانم این طور خلاصه کنم: یک مهندس عمران که تا مقطع کارشناسی ارشد هم این رشته را ادامه داد، بعد منصرف شد و به دنیای مدیریت پا گذاشت. مدیریت را هم از مدیریت مالی و سرمایهگذاری شروع کرد و نهایتاً همان جا متوقف شد! در آینده هم شاید دنبال رشتهی دیگری باشد!
واقعیت آن است که بخاطر رشتهی تحصیلی پدرم (مهندسی راه و ساختمان) و علیرغم همهی تواناییهایی که در رشتهای مثل کامپیوتر داشتم، با علاقهی هرچه تمامتر رشتهی مهندسی عمران را بهعنوان رشتهی درسی دورهی کارشناسیام انتخاب کردم. آن هم در دانشگاه علم و صنعت که لااقل در آن زمان به کیفیت ارائهی این رشته در کشور معروف بود. با وجود اساتیدی مثل دکتر مرتضی زاهدی، دکتر علی کاوه و دکتر عباس افشار (که دوتای آخر جزو چهرههای ماندگار مهندسی کشورند)، این موضوع چندان دور از ذهن هم نبود. از سال ۱۳۷۹ تا سال ۱۳۸۳ در علم و صنعت درس خواندم تا نهایتاً کار به دورهی کارشناسی ارشد کشید.
سال ۸۳، ورودی دانشکده عمران دانشگاه علم و صنعت، در جوار استادِ تا همیشه، دکتر مرتضی زاهدی
سال ۱۳۸۴، دومین سالی بود که طرحی موسوم به آ.ت.ت (آزمون تحصیلات تکمیلی) در کشور اجرا میشد و دانشگاهها با در نظر گرفتن رتبهی کنکور داوطلبان و البته نگاه به سوابقشان، دانشجویان کارشناسی ارشد را انتخاب میکردند. در همین ایام بود که در دانشگاه صنعتی شریف و در رشتهی مهندسی عمران (محیط زیست) پذیرفته شدم. انتخاب محیط زیست هم چندان دور از علائق قدیمی خانوادگیام نبود: پدرم هم یکی از متخصصان آب بود و از نوجوانی همراه با ایشان مدام به سدها و طرحهای آب و محیط زیست سر زده بودم و به این موضوع علاقه داشتم. کتمان نمیکنم که توجه دانشگاههای خارج از کشور به این رشته هم در انتخاب من بیتأثیر نبود.
یکی از ایرادهای دانشکدهی عمران دانشگاه شریف (لااقل در آن زمان) این بود که بیشتر از این که استاد محیط زیست داشته باشد، استاد مهندسی آب داشت. این بود که ما دانشجویان محیط زیست، عملاً فارغالتحصیل مهندسی آب از آب در آمدیم. از طرف دیگر، استادان هم علاقهی زیادی به پایاننامههای با موضوعات مرتبط با آب داشتند و استاد محیط زیستی واقعی کم پیدا میشد. در این بحبوحه، دکتر بهزاد عطایی آشتیانی قبول کرد که پایاننامهای محیط زیستی را با ایشان بگذرانم: کاربرد روشهای مبتنی بر برنامهریزی خطی در انتخاب محل دفن زباله در کلانشهرها (مطالعهی موردی: شهر تهران).
از این پایاننامه چیزهای زیادی یاد گرفتم که در یکی دو سال بعد حسابی به دردم خورد. اما واقعیت آن است که دیسیپلین سفت و سخت دانشگاه شریف برای من که ذاتاً یک علم و صنعتی کلاسیک بودم آنقدر سخت آمد که هنوز هم که هنوز است، وقتی از مقابل سردر ورودی شریف رد میشوم، احساس غم میکنم.
مثل هر فارغالتحصیل شریف دیگری، به فکر ادامهی تحصیل در مقطع دکترا در خارج از کشور هم بودم. اما با توجه به تغییر نسبی علائق کاریام (که در صفحهی فعالیتهای حرفهای مفصلاً دربارهی آن صحبت کردهام)، تمایل داشتم دکترایم را جایی حدفاصل مدیریت و محیط زیست بگذارنم: یک مأموریت غیر ممکن! اما این مأموریت غیر ممکن، جایی واقعاً به واقعیت نزدیک شد: دانشگاه UBC کانادا که یکی از دو کاندیدای پایانی یک پوزیشن دکترا با فاند کامل بودم که الآن اعتقاد قلبی دارم که حتماً «قسمت»ام به رفتن نبوده. موقعیتهای دکترای دیگر در فرانسه، استرالیا و مالزی هم هرکدام به دلایل مختلفی کنسل میشدند تا اینکه کم کم اصولاً از ادامهی تحصیل به این فکر منصرف شدم و فکر کردم که شاید با کار کردن جدی، بتوانم فرد مفیدتری باشم؛ موضوعی که بدون ریا و اغراق هنوز هم به آن اعتقاد دارم.
بعد از همهی این کشاکشها (که تا سال ۸۹) طول کشید، تصمیم گرفتم مطالعاتم در مدیریت را گستردهتر کنم. یکی از بهانههای خوب برای این کار، شرکت در یک دورهی MBA بود. بخاطر مشغولیتهای کاری نه فرصت مطالعه برای کنکور و نه امکان حضور در ساعات کاری در کلاس را داشتم و به همین خاطر راهی موسسهی خوشنام آریانا شدم و دو سالی را در این موسسه، مدیریت مالی و سرمایهگذاری خواندم. در این دوره از حضور بزگوارانی مثل مرحوم هادی کوزهچی، مهندس محمد احمدی، مهندس محمود کریمی، دکتر مجتبی لشکربلوکی و مهندس حسین اکبری انصافاً استفاده کردم.
آشنایی با شبکهی حرفهای خوب، یکی از بهترین دستاوردهای من از دورهی آریانا بود.
از مجموع سیر گذار تحصیلیام راضیام: مهندسی عمران را دوست داشتم و دارم و فکر میکنم جامعیت در فکر کردن و در نظر گرفتن پارامترهای مختلف در زمان یک تصمیمگیری، حاصل آن دوره است؛ در دورهی کارشناسی ارشد یک رشتهی مهندسی روش تحقیق اصولی را آموختم و در دورهی MBA هم مباحثی که تا قبل از این هیچ چیز از آنها نمیدانستم (موضوعات مالی) را یاد گرفتم. آینده چه خواهد شد؟ شاید در یک دورهی دکترای مشترک مدیریت یا حتی PhD شرکت کنم.